برای اینکه انبساط خاطری در بچهها پیدا شود و روحیههای گرفته آنها از آن حالت خارج شود، یک از بچه ها جلوی اسیران عراقی ایستاد و شروع به شعار دادن کرد و بیچارهها هنوز، لب باز نکرده از ترس شروع به شعار دادن میکردند. مشتش را بالا برد و فریاد زد:«صدام جارو برقیه» و اونا هم جواب می دادند.
فرمانده گروهان برادر قربانی کنارش ایستاده بود و می خندید. یک از برادرا شیطونیش گل کرد و برای نشاط رزمنده ها فریاد زد:«الموت لقربانی»
اسیران عراقی هم جواب میدادند
بچههای خط همه از خنده روده بر شده بودندو برادر قربانی هم دستش را تکان میداد که یعنی شعار ندهید!
او میگفت: قربانی من هستم «انا قربانی»
اسیران عراقی هم که متوجه شوخی شده بودند رو به برادر قربانی کردند و دستان خود را تکان میدادند و میگفتند:«لا موت لا موت» یعنی ما اشتباه کردیم.
یک پلاک از جنس تخریبچی...