برچسب : نویسنده : bplak4 بازدید : 21
برچسب : نویسنده : bplak4 بازدید : 42
برچسب : نویسنده : bplak4 بازدید : 63
برچسب : نویسنده : bplak4 بازدید : 43
برچسب : نویسنده : bplak4 بازدید : 79
کلاس دوم دبیرستان بودم ( سال 1362 ) . میخواستم بِرم جبهه . دوتا برادر داشتم که هر دوی اُونا هم جبهه بودن .
با خواهش و التماس ؛ بابامُ راضی کردم . میدونستم سِنم کمه و اعزامم نمیکُنن . به خاطر همین دوتا عکس و فتوکپی شناسنامهی داداشم ُ برداشتم ؛ رفتم اعزام نیرو . برگهی اعزام ُ گرفتم . فکر کردم سرشون ُ گول مالیدم ؛ موقع خداحافظی بهِم گفت : از قول من داداشِتو سلام برسوُن ولی مواظب باش به جای او شهید نشی ها !
یک پلاک از جنس تخریبچی...برچسب : سرِشونُ, نویسنده : bplak4 بازدید : 63
غواص به فرمانده اش گفت: اگر رمز را اعلام کردي و تو آب نپريدم ،
من رو هول بده تو آب!
فرمانده گفت اگه مطمئن نيستي ميتوني برگردي.
غواص جواب داد: نه ، پاي حرف امام ايستادم . فقط مي ترسم دلم
گير خواهر کوچولوم باشه.آخه تو يک حادثه اقوامم رو از دست دادم
و الان هم خواهرم راسپردم به همسايه ها تا درعمليات شرکت کنم.
یک پلاک از جنس تخریبچی...
برچسب : نویسنده : bplak4 بازدید : 73